بعد هم در گروههای شبکه مجازی منتشر کردم.
این تنها کاری بود که بلد بودم!
یکی این شعر بود:
ای از نواده زیباییای شهیر خوب
خورشید آسمان طلوعی تو در غروب
رویت نگارخانه نقاش سرمدی
ای خضر ثانی زهرای احمدی
(یکی از دوستان شاعرم گفتند به جای نقاش بگذار رسام تا طنین بهتری داشته باشد)
رویت نگارخانه رسام احمدی
ای خضر ثانی زهرای احمدی
دیگری هم این بود:
آسمان
را پرده داری داده اند
بر
زمین جام صبوری داده اند
میدرخشد
سرّ مکتوم سماء
اختران
مخمور جام باده اند
فاش می
گوید زبان غنچه راز
بلبلان
در حیرت او زاده اند
بودِ
پیدا ، از تو ناپیدا بود
هستی
اندر ، هستی ات بنهاده اند
نورِ
نورِ، نورِ شمس الحق تویی
مهر را
آیینه داری داده اند
رخ
متابان ، دور مستوری بس است
سالها
این چشمها باریده اند
کعبه
دلها ، به امید ظهور
تا
طلوعت در تپش وا مانده اند
چشم ما
را جرعهای دیدار ریز
درد را آخر ، دوایی داده اند
و اما طرحها:


نوع مطلب :
برچسبها :
لینکهای مرتبط :